رادینرادین، تا این لحظه: 10 سال و 29 روز سن داره

رادین پسر ناز مامان

پسرم ده ماهه شده

الان تقريبا دوماهه وقت نكردم چيزي بنويسم . از بيست و هفتم ديماه كه نه ماه پسرم تموم شد برگشتم سركار و از اون موقع اصلا وقت نميكنم اينترنت سر بزنم الانم تو اداره هستم. تو اين دوماه پسر خوشگلم كلي بزرگ شده دوتا دندون كوچولوش حالا ديگه قشنگ بيرون اومدن البته هنوز وقت نكردم دندوني پسرمو بپزم. پسرم از همه چي ميگيره بلند ميشه خيلي عجله داره راه بره اصلا دوست نداره چهار و دست و پا بره همش گريه ميكنه كه يكي دستمو بگيره راه برم. با وجوديكه قبلا از توپ خوشش نميومد الان بازي مورد علاقش اينه كه دستشو بگيري و اون توپو شوت كنه. تازه هركاري مي كنيم تقليد ميكنه يه مرد كوچولوئه حسابي شده. روزاي اول كه برگشتم سركار خيلي نگران بودم ولي خداروشكرپسرم اذيت ...
29 بهمن 1393

یک شب فراموش نشدنی

بیست و سوم آذر ماه یک شب فراموش نشدنی برام بود شبی که هم شیرین بود هم تلخ و هم سخت. اول شب داشتم به رادین غذا میدادم که دیدم قاشق رو که میذارم دهنش یه صدایی میاد یه کم که دقت کردم دیدم پسرم دندون درآورده، دوتا دندون کوچولو از پایین خیلی خوشحال شدم و زود به همه خبر دادم ولی هنوز خیلی نگذشته بود که دیدیم رادین تب داره بهش استامینوفن دادیم و تبش که پایین اومد خوابیدیم یه ساعت نخوابیده بودیم که پسرم بیدار شد و گریه کرد تبشو که گرفتیم 39 بود شیاف استفاده کردیم پاشویه کردیم ولی تبش اصلا پایین نمیومد ساعت دو بود که رفتیم بیمارستان اونجا بهش آمپول دیازپام تزریق کردن و بعد از حدود یه ساعت تبش یه کم پایین اومد.حدود ساعت چهار صبح بود که برگشتیم خونه ول...
1 دی 1393

بهترین دوست پسرم

رادین یه عروسک داره که وقتی به دنیا نیومده بود ما همش با اون بازی میکردیم . عروسک بانمکیه و ما همش میگفتیم رادین وقتی به دنیا بیاد این قدی میشه. الان پسرم این عروسکو کلی دوست داره و باهاش بازی میکنه یعنی بهترین دوستشه !     ...
10 آبان 1393

ششم آبان نود و سه

امروز بلاخره پسر خوشگلم تونست چهار و دست و پا راه بره چند روز بود که عقب عقب میرفت و وقتی میدید داره دورتر میشه عصبانی میشد امروز سر ناهار گذاشته بودمش یه گوشه داشت با اسباب بازیاش بازی میکرد که یهو دیدم عزیزدلم اومده سر سفره نون سنگک برداشته میخواد بخوره. بله پسر خوشگلم دیگه داره چهار و دست و پا راه میره
6 آبان 1393

رادین و دریا

خیلی وقته نتونستم مطلب جدید بنویسم یه مدت که رفتیم مسافرت بعدم ماشالا پسرم انقدر شیطون شده که وقت خالی برام نمیذاره. امروز بیست و چهارم مهر هستش چند روز دیگه شش ماه رادین تموم میشه الان تا میذاریمش زمین میچرخه و سعی میکنه چهار دست و پا راه بره البته بیشتر دنده عقب میره. نهم مهر رادین و مامان و بابا اولین مسافرت سه نفرشونو شروع کردن. رفتیم تهران چند روز خونه دایی جون بودیم تا مامان جون و آقاجون از مشهد اومدن اونجا بعد همراه اونا رفتیم شمال . خیلی خوش گذشت  پسرم با دیدن جنگل و دریا کلی دست و پا زد و سر و صدا کرد مخصوصا دریا که کلی خوشش اومده بود.   ...
24 مهر 1393