رادینرادین، تا این لحظه: 10 سال و 29 روز سن داره

رادین پسر ناز مامان

یک شب فراموش نشدنی

1393/10/1 0:23
نویسنده : پریسا
172 بازدید
اشتراک گذاری

بیست و سوم آذر ماه یک شب فراموش نشدنی برام بود شبی که هم شیرین بود هم تلخ و هم سخت. اول شب داشتم به رادین غذا میدادم که دیدم قاشق رو که میذارم دهنش یه صدایی میاد یه کم که دقت کردم دیدم پسرم دندون درآورده، دوتا دندون کوچولو از پایین خیلی خوشحال شدم و زود به همه خبر دادم ولی هنوز خیلی نگذشته بود که دیدیم رادین تب داره بهش استامینوفن دادیم و تبش که پایین اومد خوابیدیم یه ساعت نخوابیده بودیم که پسرم بیدار شد و گریه کرد تبشو که گرفتیم 39 بود شیاف استفاده کردیم پاشویه کردیم ولی تبش اصلا پایین نمیومد ساعت دو بود که رفتیم بیمارستان اونجا بهش آمپول دیازپام تزریق کردن و بعد از حدود یه ساعت تبش یه کم پایین اومد.حدود ساعت چهار صبح بود که برگشتیم خونه ولی هنوزم پسرم یه کم تب داشت خدا میدونه به چه سختی و با چه ترسی اون چند ساعت رو گذروندم که صبح بشه و به دکترش تلفن کنم ساعت یازده بود که رسیدیم پیش دکترش ولی چون بازم تب داشت دکتر گفت همین الان بهش ایبو بروفن بده از بدشانسی تو مسیرم یه داروخونه پیدا نمیکردم که یه شربت بخرم تا شربت رو خریدم و دادم بهش شده بود دوازده و نیم این یک و نیم ساعت یکی از پر استرس ترین ساعت های زندگیم بود هربار که رادین ناله میکرد میترسیدم نکنه پسرم تشنج کنه چون خودم سابقه تشنج دارم خیلی از این بابت نگران بودم ولی خدارو شکر به خیر گذشت. الان یه هفته گذشته رادینم دیگه تب نداره ولی سینش خرخر میکنه برا همین دیروز دوباره بردیمش دکتر و دوباره داریم کلی دارو به خوردش میدیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

صدرا
22 بهمن 93 11:45
رادین فندیخ بببببببببببببببخوریمت بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
حمید
31 تیر 94 1:55
مطالب وبلاگت قشنگه !
پارمیدا
1 مرداد 94 6:35
سلوم! آفرین بر تو موفق و موید باشی